کودکانه های قدیمی
یکی از دوستان توی وبلاگشون مطلبی در مورد تابستانهای دوران کودکیشون گذاشته بودن که بسیار به دل می نشست و یادآور دوران خوشی و بی خیالی کودکی بود، منم سریعا گفتم تقلب کنم و از خاطرات اون روزها بنویسم، روزهایی که دیگه هیچ وقت برنمیگرده.... ای ننه ، جونم که شما باشی الان رو نبینین که من توی یه شهر بارونی زندگی می کنم، من دوران بچگیم رو توی یه پارک که اون موقع ها بنظرم خیلی بزرگ بود زندگی می کردم، حتما خیلی تعجب کردین ، اما واقعیت داره من توی پارک و توی یه کتابخونه بزرگ شدم و همیشه بخاطرش خداوند رو شاکرم ، شاید چون علاقه ام به کتاب خوندن رو ار اون روزها دارم. پدرم سرایدار کتابخونه ی کانون پرورش فکری بود و ما توی یه خونه ی ک...
نویسنده :
مریم
16:04